دخترانه ایران زمین
بغض بزرگترین نوع اعتراض در برابر آدم هاست اگر بشکنه دیگه اعتراض نیست التماسه. دکتر شریعتی. 1- لبخند زدن خلق شما را بهبود میبخشد . حتی اگر احساس خوبی ندارید لبخند بزنید چون با این تغییر ساده نتیجه فوق العاده شگفتانگیزی میگیرید. وقتی شما به دیگران لبخند میزنید بازتاب این عمل از طرف مقابل به شما برمیگردد و او نیز به شما میخندد. این تعامل در نتیجه به بدن و ذهن شما القا میکند که شما واقعا خوشحال هستید. 2- لبخند زدن درمان استرس است. عضلات آرواره به طور معمول در هنگام استرس سفت و منقبض میشوند و وقتی شما میخندید به لحاظ فیزیکی این عضلات رها و شل میشوند. عضلات آروارهای نیز به عضلات گردن متصل هستند که آنها هم اگر سفت و منقبض شوند منجر به بروز سردرد خواهند شد. بعلاوه وقتی میخندید استرس شما کمتر آشکار میشود. 3- لبخند سیستم ایمنی بدن را تقویت میکند. وقتی میخندید بدن شما به طور طبیعی در حالت آرامش قرار میگیرد و وقتی آرام باشید سیستم ایمنی بدن میتواند به طور مطلوب و مناسب به کار خود ادامه دهد. در این وضعیت بدن خیلی بهتر با آنفلوآنزا و سرماخوردگی مقابله میکند. 4- خندیدن فشارخون را پایین میآورد. مطالعات پزشکی ثابت کرده است که وقتی با لبخند زدن چهره و ذهن شما آرام شود، فشار خونتان نیز به طور اتوماتیک پایین میآید. 5- خنده قاتل طبیعی درد است. آزمایشات تایید میکند که خندیدن باعث آزاد شدن طبیعی ترکیبات شیمیایی شامل آندروفین و سروتونین در بدن میشوند که هر دوی این ترکیبات کمک میکنند حس بهتری داشته باشید و احساس درد در شما کاهش پیدا کند. 6- خندیدن شما را جوانتر نشان میدهد. اگر همیشه لبخند بزنید خطوط و چینهای پوست پیشانی و صورت شما باز میشود و چشمهایتان نیز جوانتر به نظر میآیند. هر لحظه که میخندید چند سال جوانتر از سن خود به نظر میرسید. 7- لبخند زدن شما را موفق و با اعتماد به نفس میکند. کسانی که با اعتماد به نفس بیشتری در جمع ظاهر میشوند، در کار خود موفق هستند. حتی وقتی در یک جلسه پرتنش حاضر میشوید لبخند بزنید، خواهید دید که چه پاسخ متفاوت و موفقیتآمیزی از دیگران دریافت خواهید کرد. پسر ایرونی تا وقتی سه سالش بشه دوست نداره هیچکس بغلش کنه.وقتی یه زن یا یه دختر ماچش می کنه گونه هاش قرمز می شه و خجالت می کشه ، ولی با رسیدن به سن چهار سالگی ذات پلید پسر ایرونی شروع به خودنمایی می کنه . مرتب خودشو به بهونه های مختلف می ندازه تو بغل زنها و دخترا . دنبال یه بهونه س که یه دخترو بوس کنه یا یه زن بوسش کنه . قطره؛ دلش دریا می خواست خیلی وقت بود که به خدا خواسته اش رو گفته بود هر بار خدا می گفت : “از قطره تا دریا راهیست طولانی، راهی از رنج و عشق و صبوری، هر قطره را لیاقت دریا نیست! “ قطره عبور کرد و گذشت قطره پشت سر گذاشت قطره ایستاد و منجمد شد قطره روان شد و راه افتاد قطره از دست داد و به آسمان رفت و قطره؛ هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت تا روزی که خدا به او گفت : امروز روز توست، روز دریا شدن! خدا قطره را به دریا رساند قطره طعم دریا را چشید طعم دریا شدن را اما؛ روزی دیگر قطره به خدا گفت: از دریا بزرگ تر هم هست؟ خدا گفت : هست! قطره گفت : پس من آن را می خواهم بزرگ ترین را، و بی نهایت را ! پس خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بی نهایت است! و آدم عاشق بود، دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را درون آن بریزد اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت آدم همه ی عشقش را درون یک قطره ریخت قطره از قلب عاشق عبور کرد! و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید. خدا گفت : “حالا تو بی نهایتی، زیرا که عکس من در اشــک عــاشق است! “ هعی میبینی روزگارو ؟؟؟ تنها شدم رفت ... بی معرفتا هیچکدومشون نمیان به اینجا سر بزنن الان چند روزه که خودم تنهام اینجا تورو خدا تویی که میای سر میزنی یه نظر خوجل بذار لااقل من دلم وا شه پوسیدم از تنهایی... دلم برایت خیلی تنگ است شاهدم نیز گوشی تلفنی است که بارها و بارها در دست گرفته ام و تک تک شماره هایت را با تمانینه بر رو ی صفحه لمس نموده ام اما همیشه شماره آخر را نتوانستم بگیرم نمیدانم چرا؟! مثل همیشه دلتنگ و بی قرارت هستم مثل همیشه مشتاق و عاشقت هستم نمیدانم کجائی؟! چه میکنی؟! اما میدانم که چه باشی یا نباشی همیشه عاشقت می مانم از من دوری اما هیچ گاه یادت نگذاشت تا دوریت برایم پایدار باشد شاید ندانی هر شب این رویای توست که مرا به خواب دعوت می کند عجب دنیایی شده. کوچه ها را بلد شدم.. مغازه ها را.. و رنگ چراغ قرمزها.. حتی جدول ضرب را.. و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم..!! اما گاهی میان آدم ها گم میشوم.. آدم ها را بلد نیستم هنوز. ایـن شــعرهـــا هر پست بدون عنوان یا موضوعی بدون نگاه کردن به مطلب حذف میشه اگه عنوانی نمیدونید خب 4تا نقطه بذارید 4 روز نبودم باید برم کل وبو درست کنم یکم به فکر منم باشید این بار دومه دارم بهتون میگم خیلــــی وقتــــــا خیلـــــی دیـــــــر
آدم های اطرافتــو مــی شنـــاسی...
اون وقتـــ یاد میگیری
به خیلـــــــی ها بگـــــی :
" لطفــــــــــا جلــــــــوتر نیــــــــــا "
بـَضـیـا مـیـتـونـَכּ خـوנشـونـو
گـاو فــَرض کـُنـَכּ
اَمـا نـِمـیـتـونـَכּ
נلِ مـارو طـَویـلـِﮧ حـِسـابـ کـُنـَכּ
פֿـدایــــــــــآ . . .
اَز اَפּل مَــعلــوم کـُלּ کــے مـال ِکیــﮧ
مـا دِل بـــﮧ مال ِمَردم نَبندیـــم
روزی روزگاری دختی متولد شد با خوشی ساده و بی ریا همچو خورشید میدرخشید اما ... یک اتفاق یک مصیبت درخشش این ستاره ی ملکوتی را گرفت و هیچ گاه به او باز نگرداند شاید این دخت بود ک دوست نداشت باز بدرخشد هر چه بود و نبود درخششش باز نگشت و نگشت و نگشت...
به شیش سالگی که می رسه دیگه نمی ذاره باباش حمومش کنه . برعکس سعی می کنه خودشو به مادرش بچسبونه ، بلکه با خودش ببردش حموم .
به سن ده سالگی که می رسه شروع می کنه استفاده از ژیلت یازده بار استفاده شده باباش . هی این ژیلتو می کشه رو صورتشو کیف می کنه که مرد شده .
دوازده سالش که شد نمی دونه چرا دلش می خواد با دخترای فامیل بازی کنه .
سیزده چهارده سالش که شد فکر میکنه خیلی خوش تیپه . خیال می کنه مامانش اونو از روی مدل "آلن دلون" زائیده . مرتب تو خیابون راه می ره و دخترا رو نگاه می کنه و کم کم با بالاتر رفتن سن ، کمرش پایین تر میاد و دکمه یقه پیرهنش به سگک کمربندش نزدیک تر می شه(نکته کنکوری) .
شونزده هفده سالگی دیگه یه چیزایی یاد گرفته . می دونه واسه بیرون رفتن باید لباس عجیب بپوشه . مثلا یه پیرهن نارنجی که رو سینه ش عکس یه جمجمه س می پوشه . رو کمرش نوشته : Just do it! (نکته فوق کنکوری) . وای وای وای... (این قسمت حذف شده و تو کنکور نمیاد)
دیگه همین دیگه . آها... با بچه ها که می ره بیرون اسمش عوض می شه ، مثلا اگه اسمش سعید یا علی یا احمد یا جواد باشه تبدیل می شه به : دیوید ، جک ، زاپاس ، تمساح ، سرنتی پیتی ، حامی بچه ها(به یاد دایی احمد) ، خرچنگ ، یا بی بی...این قسمتم سانسور شده تو کنکور نمیاد
هجده نوزده سالگی می فهمه یه جایی به اسم پاتوق وجود داره که با رفقا توش جمع بشن . وای به حال اون دختر بدبختی که از کنار پاتوق رد بشه . بلایی سر دختره میاره که ......کم کم یاد می گیره که دختر یعنی جنس لطیف . نباید مث تاتارا طرفش رفت . باید طوری با لطافت رفت طرفش که نفهمه می خوای گازش بگیری . باید با ملایمت رفت جلو و مشکوک . فکر می کنه اگه خودشو آرایش کنه دخترپسند می شه . پس اول از همه موهاشو بلند می کنه . بعد یا موهاشو "فر شیش ماهه" می کنه یا "گلت" می زنه . بعدشم یه دمب اسبی و... تمام . دخترکش شد اروای عمه اش.
بـــرونــد بــه جــهنّم
مــن فقــط
دیــوانـه ی آن لحــظه ام…
که قـــ ـ♥ـ ـلبت…
زیــــر ســـرم
دسـت و پـــا بزند…
DESGIGNER |